ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز هم نمی دانم هر سالی که می گذرد آیا یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود.(گاندی)
سلام
این جمله رودوست گلم مهدی قلمی برام واسه تبریک سال نو فرستاده بود.
از اینکه یه مدتی نبودم ،عذر خواهی می کنم واز اینکه از روز شروع کار وبلاگ ،با نظراتتون من رو مورد لطف خودتون قرار می دید صمیمانه تشکر و قدر دانی می کنم .
باز هم دست به دامان کلمه ی امید می شم و امید دارم که سال نود و یک با همه متعلقاتش، سالی سرشار از سلامتی برای تک تک افراد علی الخصوص دوستان گرامی خودم و خانواده ی محترمشان باشد.
اگرچه فکر کنم یکم دیر شده برا تبریک گفتن،ولی به قول معروف :ماهی رو هر وقت از آب بگیری ...!
یا هم اینکه؛بخشش از بزرگان است.
خوش گلمیشیز بایرامیز مبارک زیارتیزده قبول
یاشاسین
سیزینان بیله!
ااااااا مهدی قلمی اون اس ام اسه رو واسه منم فرستاده بود...
راستی سال نو با تاخیر مبارک
ای قلمی ناقولا من فکر کردم فقط برا من فرستاده!
سال نو مجدد مبارک!
سلام خوشی؟
نه!
اینجوری:
سلام
خوشی؟
بهتره به سلام فرصت داد
اس ام اس هم قابل تو رو نداشت! میشه ده تومن! اگه بدی ممنون میشم!
و این که:
ماهی رو هر وقت از آب بگیری باید سرشو بکوبی روو سنگ!
باشه هر وقت خواستی باهات حساب می کنم!
اگه سنگی پیدا شه با مزه جان!
امید پسر خوبیه منم دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم!
یه چیز میگم به مهدی قلمی نگو برا منم این اس رو فرستاده بود بیشور!
چرا به این قلمی ما جسارت می کنید آخه !
آخه چی بگم بهت قلمی ...!
به نظر من یک سال از عمر ادما کم میشه
پس جشن گرفتن و پای کوبی کردن تو نوروز یا تو سالروز تولد برا چیه اونوقت!؟(ما که از عمرمون کم میشه)
از عمر کم بشه یا زیاد بشه مهم نیست
مهم اینه که خوب بگذره قشنگ باشه
نبودینا یه مدت!آدم دیگه انقد دیر به دیر به وبلاگش سر نمیزنه
تو متن پست هم اشاره کردم اگه سلامتی باشه میشه به هر چی رسید و هر قله ی دست نایافتنی رو فتح کرد،هم خوب بود و هم خوش!
آره یکم دیر شد تا آپ کنم ،شرمنده!
خوب منم تاکید کردم دیگه
ی جوری میگید انگار خوب نخوندما
منم خطاب به اون یکی دوستامون گفتم دیگه
آهان
در کل مرسی !
به این خاطر داریم نزدیک میشیم به خدا و وقت رفتن میشه
تعبیر خوبی بود ولی
یکم نا امید کننده!
نه دیگه چرا نامید کننده یه امر عادیه همه میخوان برن به نظر من ر چه زودتر باشه بهتره
اون که درست!
ولی حالا چه عجله ای؟!
موندن برا کسایی که نیاز به بودن دارن
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
مولانا
!؟