من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

گوهر فراموش شده

 

از من رمقی به سعی ساقی ماندست
 
وز صحبت خلق بیوفائی ماندست
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی ماندست . . .
 

(خیام) 

 

یه چند مدتی هست که ذهنم درگیر شده رو این مسئله که چرا ؟نه جدا چرا این همه بی وفایی و بی محبتی رایج شده ؟ 

 مثل یه غده سرطانی بدخیم داره روز به روز بدتر و بدتر میشه و کم کم وجود جامعه رو ،بنیان خونواده و خویشاوندی رو هر چی که رنگ و بویی از محبت توش باشه رو می گیره ،از پاش داره در می آره ، چقد این گذشتگان ما انسان های آینده بین و عارف مسلکی بودن،تو رباعی بالا،حکیم بزرگوار چقد نغز و دلکش هم به بی وفایی اشاره کرده و هم به گذشت عمر ، عمری که مژه بر هم زدنی می گذرد...! 

چرا نمیشه بی چشم داشت و بی دریغ محبت کرد؟

چرا نمیشه بی منت کاری برا کسی کرد؟ 

چرا قدر این عمری که بعضی وقتا فکر می کنم  واقعا به مویی بنده رو نمیدونیم ؟ 

عوض اینکه هر روزی که می گذره نسبت به دیگران ،دیگران غریبه ها رو نمی گم ، نزدیکان و اقربا رو می گم که یه روزی پاره ی تن حساب می شدن الان شدن وصله ی تن ،سربار! با محبت تر شیم، هر روزی که میگذره احساسم اینه که فرسنگ ها داریم دور می شیم ازشون ،فرسنگ ها... 

 به نظرم محبت تو وجود انسان مثل یه چشمه ست ،هرچه قد جوشان ترو هرچه فورانی تر ،نه اینکه چیزی ازش کم تر نمیشه ،بلکه زلال ترم خواهد شد باید این نعمت رو بایگانی نکرد، هرجا و به هر کی که تونستی ببخشیم تا زلال تر و پاک تر شیم! 

 

 

 

خدایا توفیق بخشش از نعمت هایت به خصوص مهرو عطوفت و مهربانی را به همه ما عنایت فرما

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ق.ظ http://cherahaa.blogfa.com

آمین.........

مهدی قلمی چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

شاعرشم که دیگه میشناسی دیگه
شهریار

ببین کی شعر کیو کامنت گذاشته!

یعنی کاش بلاگ اسکای بعضی کامنت ها رو طلاکوب ثبت می کرد.

ارادت

زیبا چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ

حرفایی که زدی هم قشنگ هم با ارزش اماااااا سخت سخت سخت...
مخصوصا الان چه برسه به فردا!

نظر لطف شماست.

اما همینکه خانِ لفظِ سخت(بودن) رو شکست بدیم ،حلاوت و شیرینی این کار پدیدار میشه!

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است؛
با دوستان مروت
با دشمنان مدارا

امین سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ

از محبت تلخها شیرین شود

وز محبت مسها زرین شود


از محبت سنگ روغن میشود

بی محبت موم آهن میشود

از محبت حزن شادی میشود

وز محبت غول هادی میشود

از محبت نیش نوشی میشود

وز محبت شیر موشی میشود

از محبت سقم صحت میشود

وز محبت قهر رحمت میشود


کیه که ندونه اینارو اما به قول دوستمون سخته عمل کردن خیییییییییییییییییلی
شاید بهتره بجای شعار از خودمون شروع کنیم

همه شاعر بودن ما خبر نداشتیم!

بعله باید همت شه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد