افسوس بزرگ آدمی این است که می خواهد اما نمی تواند...
و زمانی را به یاد می آورد که می توانست اما نخواست.؟!
هر آن چه که تو تجربه کرده ای " گذشته " است و گذشته گذشت.!
هر آن چه را که تجربه می کنی " حال " است و حال حضور دارد.!
هر آن چه را که تجربه خواهی کرد " آینده " است و آینده باز است.!
بنابراین تو آزادی آزاد برای :
نگاه کردن به " گذشته " برای آموختن از آن و ایجاد یک فضای امکان
برای تجارب جدید "حال" و ساختن آن چه که حق توست " آینده ".
روزی با گروهی از بزرگان در کشتی نشسته بودیم. قایقی که به دنبال ما در حرکت بود غرق شد. دو برادر در آن بودند و اسیر گرداب شدند.. یکی از بزرگان که در کشتی بود به یکی از کشتیبانان گفت، اگر این دو را از آب بگیری برای نجات هرکدام پنجاه دینار به تو می دهم. مرد در آب پرید و یکی را نجات داد و دیگری غرق شد. گفتم ، چون او عمرش به پایان رسیده بود در نجات او تأخیر کردی و در گرفتن دیگری شتاب.
مرد گفت، در گفتۀ شما شکی نیست اما من برای نجات این فرد بیشتر تمایل داشتم زیرا روزی در بیابان مانده بودم و او مرا بر شتر سوار کرد و از بیابان نجات داد در صورتی که از آن یکی، در کودکی تازیانه ای خورده بودم.
به حقیقت که خداوند راست می گوید که فرمود: ( هرکس عمل نیکی انجام دهد نتیجه اش به خودش باز می گردد و اگر بدی کند از عواقب آن در امان نخواهد ماند.)
تا توانی درون کس مخراش کاندر این راه خارها باشد
کار درویش و مستمند بر آر که تو را نیز کارها باشد
رروزی لقمان به پسرش گفت : امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی ...
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری ...
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی ...
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی ...
پسر لقمان گفت : ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم ؟
لقمان جواب داد : اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد ....
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است ...
اگر با مردم دوستی کنی ، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست ...