آمدم شرح پریشانی بنویسم و اینکه زیر این سقف نیلگون و رنگ رنگ ،مردمانی که زندگی می کنن دچار چه گرفتاری ها و چه خوشی ها هستن!
همه به نوعی در تلاش اند تا روزها رو به روزهای بعدی بفروشن آخرش هم هیچچی به هیچچی !
دیگه برا افراد نه خویشی مونده و نه خویشاوندی ،از دوست و آشنا فقط اسم مونده.
آه ای روزگار نه خوبی عمه دیده ام نه مهر مادری خاله و نه احترام و عزت عمو و نه صمیمیت دایی ،از این قوم فقط اسمی شنیده ام و بس .
پس چه شد ،کجا رفت آن همه مهربانی و عطوفت که گاه و بی گاه در وجود افراد غلیان می کرد و آغوش پر مهر کسی برای کسی بسته نبود.
این روزها ،غریبانه ترین روزهاست ،که بیدادها در پاسخ دادها به وجود می آیند.