ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام هر چند که که فک کنم مخاطبی نباشه
روزها از پس هم میگذرن و چه روزهایی گذشت چه روزهایی رو من دیدم از اخرین پستی که گذاشتم آخر سر الان خدمت شومام که با کلی بالا پایین رفتن بالاخره اومدم تو قم مستقر شدم تو یه رشته ی جدید آینده دار!
دلم میخواس این بیت هارو بذارم چون خیلی به جریانات اخیر زندگیم مرتبط بود:
... دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زینها نیست آنچه بود از همه سو خواری بود
وحشت و نفرت و بیزاری بود
بال بر هم زد و برجست از جا
گفت : کای یار ببخشای مرا سالها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار ترا ارزانی
گر بر اوج فلکم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد
شهپر شاه هوا اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
رفت و بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلک همسر شد
لحظهای چند بر این لوح کبود
نقطهای بود و سپس هیچ نبود
آنچه بود از همه سو خواری بود..........:(
بستگی به نگرش داره
از نظر من برای ساخته شدن باید مشکلات و سختیارو تحمل کرد.
هدف های بزرگ تاوان های بزرگ دارن.
دلم گرفته شد از جور خویشتن بر خویش
در انتظارنسیم گره گشای توام...
بنویس من هستم.
هستند معدود افرادی چون شما که پایبندند به بلاگستان !
انشالا خواهم نوشت...