من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

زندگی کوتاه است!


هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم ...

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن ... 

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود. 

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش... 

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم. 

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟ 

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟ 

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم: 
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!! 
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد: 
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟ 
با درماندگی گفتم: آره، ...... نه، ..... نمی دونم !!! 

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین .... 

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد. 

ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟
جواب دادم: نه !
 
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی!
 

هر 60 ثانیه ای رو که با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد.
  
زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی که باعث خنده ات میگردد را رد نکن!

در ادامه ی یادش به خیر...

























































کاش اون روزای زود قهر کردن و زود آشتی کردن
کاش اون روزای زمین خوردن و زود بلند شدن
کاش اون روزای خوب
روزای قشنگ
روزای شیرین
روزای...
اون روزایی که هیچ کدوم از دردای دنیا مال ما نبود
اون روزایی که تو گریه مون می خندیدیم
واقعا چقدر ...بودیم که آرزو می کردیم بزرگ شیم.
هیچ وقت، این رو از ته قلبم می گم هیچ وقت ،(بازم این کاش ِ لعنتی) کاش تموم نمی شد!



سه پند کامروایی



رروزی لقمان به پسرش گفت : امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی ...

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری ...
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی ...
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی ...

پسر لقمان گفت : ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم ؟
 
لقمان جواب داد : اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد ....
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است ...
اگر با مردم دوستی کنی ، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست ...




!THAT’S MOM


WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN

  وقتی خیس از باران به خانه رسیدم


"?BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟


"SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟


".DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد


BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID

اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت:


“STUPID RAIN”

باران احمق


!THAT’S MOM

این است معنی مادر




 

یک آدم ساده را دوست دارم!


   ...

   آدم های ساده را دوست دارم .

   همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

   همان ها که برای همه لبخند دارند.

   همان ها که همیشه هستند،برای همه هستند.

   آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاسی ساعت ها تماشا کرد؛

   عمرشان کوتاه است.

   بس که هر کسی از راه می رسد

   یا ازشان سوء استفاده می کند

   یا زمینشان می زند

   یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.


   آدم های ساده را دوست دارم


   بوی ناب "آدم "می دهند.