من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

حکایتی از استاد سخن


     روزی با گروهی از بزرگان در کشتی نشسته بودیم. قایقی که به دنبال ما در حرکت بود غرق شد. دو برادر در آن بودند و اسیر گرداب شدند.. یکی از بزرگان که در کشتی بود به یکی از کشتیبانان گفت، اگر این دو را از آب بگیری برای نجات هرکدام پنجاه دینار به تو می دهم. مرد در آب پرید و یکی را نجات داد و دیگری غرق شد. گفتم ، چون او عمرش به پایان رسیده بود در نجات او تأخیر کردی و در گرفتن دیگری شتاب.

مرد گفت، در گفتۀ شما شکی نیست اما من برای نجات این فرد بیشتر تمایل داشتم زیرا روزی در بیابان مانده بودم و او مرا بر شتر سوار کرد و از بیابان نجات داد در صورتی که از آن یکی، در کودکی تازیانه ای خورده بودم.


به حقیقت که خداوند راست می گوید که فرمود: ( هرکس عمل نیکی انجام دهد نتیجه اش به خودش باز می گردد و اگر بدی کند از عواقب آن در امان نخواهد ماند.)


تا توانی درون کس مخراش          کاندر این راه خارها باشد

کار درویش و مستمند بر آر         که  تو را نیز کارها  باشد



نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی قلمی یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ب.ظ http://smghalami.blogfa.com

به نظرم سعدی صبحونه نخورده بوده

درس بزرگتر این بود که:
مرد اول در نجات کسی میکوشید که به او در کودکی تازیانه زده بوده!
اون یکی رو هم من نجات میدادم
منم اونجا بودم
اما سعدی چون صبحونه نخورده بود منو ندید و من توو حکایت نیستم
مهم نیس
من که بودم
حالا بنویسه یا ننویسه
حرف من از این کامنت چی بود؟

کلا یا من مطلبایی که میذارم چرت و پرته
یا این که...

نسترن دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ http://smileyeyes.blogfa.com

تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد

خیلی خوب

دوستدار شما چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ق.ظ

واقعا اینطوری ها

سلام عاطف خان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد