ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
افسوس بزرگ آدمی این است که می خواهد اما نمی تواند...
و زمانی را به یاد می آورد که می توانست اما نخواست.؟!
هر آن چه که تو تجربه کرده ای " گذشته " است و گذشته گذشت.!
هر آن چه را که تجربه می کنی " حال " است و حال حضور دارد.!
هر آن چه را که تجربه خواهی کرد " آینده " است و آینده باز است.!
بنابراین تو آزادی آزاد برای :
نگاه کردن به " گذشته " برای آموختن از آن و ایجاد یک فضای امکان
برای تجارب جدید "حال" و ساختن آن چه که حق توست " آینده ".
آن کس که نمی خواهد و نمی تواند
با آن کس که می خواهد و می تواند
گویا یکسانند
هر دو بی افسوس و افسونند
آسوده از گذشت و آیند و حال
افسوس های آدمی بی اعتبارند
مثل یک تصمیم کودکانه برای عاقلانه زیستن
افسونی افیون زده
میان این دو کس فاصله بسیار است.
شاید(گویا) در این دو یکسانند؛در بی افسوس و افسون بودن
همین
آرزو های آدمی چطور؟
با احترام
شنیدن «یک تفاوت» از زبان شما شیواتر است...
آرزوهای آدمی شبیه پلی ترک خورده اند
در تشویش رسیدن و نرسیدن
آرزویی چنین مغشوش را نه طمعی نه رمقی
با احترام
به گمانم در « باور »هایشان بتوان مشاهده کرد.
پس هیچ امیدی برای گذر از این تر ک خورده نیست،آیا؟
آینده بدون آرزو لنگ نمی زند؟
گرچه تقریر ادیبانه ای از آرزو کردین ولی همیشه این صادق نیست.
بستگی به فرد آرزو کننده و آرزویی که می کنه نداره!؟
اگر فرد تلاش کافی برای به ثمر رساندن آرزوش بکنه ،کفه ی رسیدن سنگینی نمی کنه!؟
طمع و رمق هم با پشتکارش!
با احترام
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
خانه ات آباد
شکسته نفسی از برای چیست؟مهربانو!
لبخند تورا چند صباحی ست ندیدم ،یک بار دگر «خانه ات آباد» بگو سیب.
با احترام
چه گفتگویی...آفرین
خوش اومدید.
شما هم می تونید شرکت کنید.
کارتونش که خیلی وقته تموم شده!