ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو در فکرها، آواز مرگی ساختهام که هر وقت در کوچهمان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند ” چه کسی مرده است؟
” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تورا برای مردگان ما نازل کرده است.
قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه
نشین در افکار ، مبدل کردهام.
یکی ذوق میکند که تو را بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که تو را
فرش کرده، یکی ذوق میکند که تو را با طلا نوشته، یکی به خود میبالد که
تو را درکوچکترین قطعه ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا تو را فرستاده
تا موزه سازی کنیم؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند،
آن چنان به پایت مینشینند که خلایق به پای موسیقیهای عادی مینشینند.
اگر چند آیه از تو را به یک نفس ، بخوانند کسانی که گوش میدهند ،
فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن! من شرمنده توام اگر خیال میکنیم که یک فستیوالی .
حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول، یک معرفت است
یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کردهاند،
حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات نپندارند.
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو...
«برگرفته از وبلاگ گذر ایام»
پ.ن:قدر آیینه بدانیم چو هست نه در آن موقع که افتاد وشکست!
واااااااای.چقد قشنگ بود چیزایی که پستوندی.واقعا منم اینطوری فک میکردم ولی ابراز نکردم تا بم نگن تعصبی ام .اینا ندای درون من به دست گذر ایام در وبلاگ توئه.عاولی بود.
ارادت.