من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

بر آن سرم که کنم سوی آسمان پرواز




شب مهتاب

 

اوایل گل سرخ است و انتهای بهار

نشسته ‏ام سر سنگی، کنار یک دیوار

جوار درّه‏ی دربند و دامن کهسار

فضای شمران، اندک، ز قربِ مغرب، تار

هنوز بُد اثر روز، بر فراز «اوین»

 

نموده در پس کُه، آفتاب، تازه غروب

سواد شهرری، از دور، نیست پیدا خوب

جهان نه روز بود در شُمَر، نه شب محسوب

شفق ز سرخی، نیمیش، بیرق آشوب

سپس ز زردی، نیمیش، پرده‏ی زرین

 

چو آفتاب پس کوهسار، پنهان شد

ز شرق، از پس اشجار، مه نمایان شد

هنوز شب نشده، آسمان چراغان شد

جهان ز پرتو مهتاب، نورباران شد

چو نوعروس، سفیداب کرد روی زمین

 

نشسته‏ام به بلندی و پیش چشمم باز

به هر کجا که کند چشم کار، چشم‏انداز

فتاده بر سر من فکرهای دور و دراز

بر آن سرم که کنم سوی آسمان پرواز

فغان که دهر به من پر نداده، چون شاهین

 

فکنده نور مه از لابلای شاخه‏ی بید

به جویبار و چمنزار، خال‏های سفید

بسان قلب پر از یاس و نقطه‏های امید

خوش آنکه دور جوانی من، شود تجدید

ز سی، عقب بنهم پا، به سال بیستمین

 

به ابر پاره، چو مه، نور خویش افشاند

بسان پنبه‏ی آتش‏گرفته، می‏ماند

ز من مپرس که کبکم خروس می‏خواند

چو من ز حسن طبیعت، که قدر می‏داند

مگر کسان چو من، موشکاف و نازک‏بین

 

حباب سبز چه رنگست شب، ز نور چراغ؟

نموده است همان رنگ، ماه، منظر باغ

نشان آرزوی خویش، این دل پرداغ

ز لابلای درختان، همی گرفت سراغ

کجاست آنکه بیاید، مرا دهد تسکین


« میرزاده ی عشقی»



نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا امینی دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 ب.ظ http://leilaamini.blogfa.com/

سلام

بدون نظر بودن یک مطلب
هیچ وقت معنی ش این نیست که
مطلب خوبی نیست

با این حال تبادلاتتان را ببرید بالا و وبتان از خمول و سستی بیرون بیاورید.


به امید نور و بلور

ممنون


اول از سرکارعالی شروع می کنم با اجازه وبتون رو لینک کردم.

لیلا امینی پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ب.ظ

خوشحالم
مرسی.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد