ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
...من از آدم های بد و گناهکار و آدم کش صحبت نمی کنم،از آدم های عوضی و بیخودی و بدلی و ناشیانه و بی معنی و کشکی و«بی همه چیز» و«هیچ و پوچ» و بی مصرف و بی خاصیت حرف می زنم که شایستگی بد بودن و عرضه ی گناه کردن هم ندارند!
مردی که برای لقمه ای نان و پاره ای استخوان دم می جنباند و پوزه بر کفش ارباب می مالد و
تحصیل کرده ی متشخصی که برای احتمال انزال رتبه ای و جلب عنایت بالاتری به جان کسی دعا می کند و یا بقچه ی حمام خانم آقای رئیس را بر می دارد و
آن دانشمند استاد دانشگاهی که وقتی قوام السلطنه ،اکبر خان را صدا می زند او از غیبت وی اغتنام فرصت می کند و خود را پریشان و شوق زده روی کفش های حضرت اشرف می اندازد و با پوشش آن ها را چنان برق می اندازد که سیمای عالمانه و خوشبخت خویش در آینه ی اسکندر که جام جم او است می بیند و از این کشف و شهود که خدایش را شناخت و در نتیجه خودش را، غرق لذت جذبه و خلسه ای عارفانه می شود احساس می کند که به مقام فی ال «او» نائل آمده و لا جرم بقای به ال«او» و حلاج وار می یابد که «در جبه اش جز حضرت اجل نیست»و اقعا هم نیست.
پ؛ن:پاراگرافی رو که انتخاب کردم از ص7 کتاب هبوط نوشته ی استاد بزرگ ،دکتر علی شریعتی هستش ،امیدوارم که مورد پسند واقع بشه ،الحق که نفس این مرد حق بود!
روحش شاد یاد و خاطرش در دل وجا حق طلبان همواره جاوید.
سن آقا، من آقا، داوارلاری کیم ساقا؟
بستنی آ
بستنی آ
قشنگ بود.
گرچه در فاز نوشته های اون مرحوم نیستم زیاد.
به هر حال مرسی.
ممنون
اگه فرصت کردین حتما بیاین تو فاز،امکان علاقه مند شدنتون هست!
سلام وخداقوت برتلاشگر عرصه حق وحقیقت تامی توانی در این بادیه پیش برو که خداباتوست
سلام بر ناشناس این بادیه!
نمی گفتی منصرف شده بودم!
توراهی میروی که روندگان ان کم وسیر کنندگانش زیاد است پس رونده این راه باش نه سیر کننده که راه برا رفتن است نه سیر
اگه ارادتی باشد و لطف حق شامل حالم گردد سعی دارم که تا الی آخر این راه رو برم منتهی اگر تعلقات خاطر مجال بدن و گرفتار سیر و تماشایم نکنن!
به قول حافظ
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است