من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

من ِما

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ،او جانشین همه ی نداشتن هاست!

عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین

 

 

شیعیان در سر هواى نینوا دارد حسین 


خون دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه و جدش به اشکى شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است

ورنه این بى حرمتى ها کى روا دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى کند

عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دین

داورى بین با چه قوم بى حیا دارد حسین

دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا

با کدامین سرکند مشکل دوتا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایى که کفن از بوریا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزاى بى ریا دارد حسین 

 

« استاد شهریار » 

 

بن بست!

جای شما خالی و به دلتان نیفتد "دلتان نخواهد یک وقت"، دیروز غروب در معیت دوستان قدم زنان می رفتیم تا هم فرحی حاصل کنیم و همین که لوبیای داغ و چای زعفرانی نثار معده بی صاب مونده کنیم!

القصه اینکه در گفت و شنود بین راه از همه جا می گفتیم و می رفتیم ،تا اینکه یه جایی بحث از فارغ التحصیلی و بیکاری بعدش و اینجور حرفا افتاد ، یکی  از رفقای ناب گفت: هیچ ترسی به خود راه ندین ، چون هیچ بن بستی نیست یا راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت ،منم که عاشق جملات قصار پرمغزم اینم بهش اضافه کردم که دیگه خواه ناخواه خودمون رو زدیم به رودخونه ،پس به قاموس مردان عقب گرد نیست!


پ:ن:اینارو  بهانه می کنیم تا تلخی و وضع نامطلوب پشت کنکور بودنمان و اوضاع نابه سامان اشتغال رو به امید ، شیرین کنیم!



بی خودتر از اینم کن

 

راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن

شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن

دارم سر پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن

عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست  

باران من خاک شو و بارورم کن

افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن

شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن 

 

«حسین منزوی»

خدایا...

خدایا...

به که واگذارم می‌کنی؟

به سوی که می‌فرستی‌ام؟

به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛

یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟

یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟

من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی .

کارساز و زمامدار من...

«دکتر علی شریعتی»


یه مدتی بود که این امتحانای لا مروت بدجوری خفت گیرم کرده بودن ، و فرصت نفس کشیدن رو هم ازم گرفته بودن چه برسه به سر زدن به دنیای مجازی و بلاگ نویسی و اینجور حرفا ، خلاصه که حیفم اومد بعد این مدت آغاز کلام ام با سخنی از استاد شروع نشه و ایشالا که هیشکی به غیر  از خدا به سوی کس دیگه ای دس دراز نکنه !


دفع ملال

سلام

اومده بودم تو این دنیای مجازی به قول بچه های تهرون: واسه پروژم یکم بسرچم نمی دونم که چطور شد سر از این جا درآوردم !

چه کارها که نمی کندپ

با آدم

تنبلی و ...ی!


خوب چه خبر از همه جا!؟

  عجیب گرفتار شدیم در دست این حکمرانان، هرچه ما به کارشان کاری نداریم اونا به کار ما کار دارن!

الان این طرحی که برا امتحانا تصمیم گیری کردن جدا اشتباهه ،چرا؟

عر ض می کنم ، موجودی ضعیف و ذلیل و آسیب پذیر تر از دانشجو مگه هست ؟!

خب این موجود چه قدر مگه توان فشار رو داره ؟!

من نوعی که زیر بار فشار این ترم پوکیدم وای به حال ضعیف تر از من ها وای!


کم کم به این نتیجه رسیدم که هر چه سطح آموزش تو این مملکت بالاتر می ره مفسد بودن سیستم بدتر میشه و ریشه ای تر.


فقط خدا عاقبتمون  رو خیر کنه با این اوضاع و احوال قمر در عقرب!


همین